بسم الله الرحمن الرحیم
1ـ «إمام» در زبان عربی و همچنین در فرهنگ شیعیان به معنای «پیشوا» و «رهبر» استفاده می شود.
2ـ «رهبری» هم به معنای آن است که یک انسان به عنوان «پیشوا»، سایر انسان ها را در مسیری معین و به سوی مقصدی مشخص، هدایت کند. پس آن «راه» و آن «هدف» از اهمیت بیشتری برخوردار است.
3ـ «شیعه» نیز در لغت و اصطلاح به معنای «پیرو» آمده است. اقتضای این مفهوم و افتخار شیعیان نیز آن است که «راه» مورد نظر و اشاره «امام»، به قصد رسیدن به هدف اصلی، طی شود.
4ـ آن «راه» و آن «هدف» بر اساس آموزه های مورد توافق ما در چارچوب دین اسلام، همانا «آیین اسلام» و «خدا» می باشد؛
5ـ پس انسان باید بکوشد تا در سایه رهبری «امام»، از «طریق» آموزه های اسلامی، خود را به «خدا» برساند و نزدیک نماید.
ـ بر این اساس، می توان گفت که آن چه هدف اصلی و دارای اهمیت است، خدا و رسیدن به اوست. در این میان، نقش امام و رهبر نیز تعیین کننده است، اما در هر صورت، او تنها «راهبر» است، نه «مقصد». البته اهمیت و حساسیت چنین راهی، اقتضا می کند که رهبر از هر خطایی به دور باشد؛ و الا کوچک ترین انحرافی از مسیر حقیقی، انسان ها را فرسنگ ها از مقصد خود دور خواهد کرد. روشن است که ویژگی منحصر بفرد «مصونیت امام از خطا»، به او احترام و قداستی خاص می بخشد. اما قداست برخاسته از این ویژگی، در طول تاریخ، برخی انسانها را گمراه نموده، و آنها بر اساس تمایل به اسطوره سازی، جایگاه «امام» را در «رهبری» بسوی «مقصد»، فراموش کرده، و امام را «مقصود» خود ساخته اند. در واقع، این افراد خود را تا امام رسانیده اند، اما در او متوقف شده، و از ادامه راه باز ایستاده اند.
البته این وضعیت، هیچگاه نمی تواند مورد رضای «امام» باشد. زیرا مانند آن است که فرمانده یک سپاه، نیروی بسیاری را پیرامون خود گردآورد، و سپس به آنان دستور پیشروی دهد؛ اما سپاهیان او چنان مجذوب هیبت و عظمت فرمانده خود شده باشند، که قدم از قدم بر ندارند؛ و یا حتی ناخودآگاه یا کورکورانه گامهای اشتباه بردارند.
در چهارده قرن گذشته، جلوه های گوناگونی از این وضعیت را میتوان با مرور تاریخ بدست آورد، که خداانگاری امام، افراطی ترین حالت آن است. گزارشهایی از صدر اسلام وجود دارد که از برخورد شدید امیرمؤمنان علی (علیه السلام) با چنین انگاره ای حکایت میکند. خردستیزی و تعطیل کردن عقل، که در سده های اخیر با عنوان اخباری گری از آن یاد می شود، رویکرد انحرافی دیگری است که رگه های آن را تا صدر اسلام می توان پی گرفت. یکی از قرائتهای این رویکرد، آن است که عقل بشری هیچگاه نمیتواند کلام الهی، یعنی قرآن را درک نماید، و تنها امامان معصوم هستند که قدرت درک معانی آن را دارند؛ پس اگر ذیل آیه ای از قرآن، روایتی از امام بدست ما نرسیده باشد، ما نمیتوانیم آن آیه را بفهمیم و نباید آن را تفسیر کنیم. اما باز در تاریخ میتوان شاهد مقابله امامان با این گونه از توقفها و جمودها بود؛ تا جایی که مثلاً باقرالعلوم (علیه السلام) در یک رویکرد کاملاً معکوس، با صراحت اعلام میکند که هرگاه سخنی از ما شنیدید، آن را به محضر قرآن ارائه کنید، و مرجع قرآنی آن را از ما مطالبه کنید.
یکی از مظلومیتهای «امام» همین است که دیگران هوسها، خواسته ها و آرزوهای انحرافی خود را به او منتسب نموده، از او هزینه میکنند، و تمایلات نفسانی خود را بدین وسیله توجیه و تقدیس میکنند. در این راستا، بسیاری از امور را میتوان مشاهده کرد که هرچند دارای سابقه یا ریشه مذهبی و دینی است، اما به گونه ای غلوآمیز و انحرافی، مورد استفاده نادرست غالیان قرار گرفته و زنگارهای فرهنگ زمانه، آنها را به نمادهایی متفاوت و مغایر با روح دین و فرهنگ اسلامی تبدیل کرده است.
مثلاً میتوان به بحث شفاعت یا توسل به امام، اشاره کرد که با وجود ریشه های صحیح دینی، امروزه توسط برخی از مداحان و نوحه سرایان غالی و بی خبر از روح آموزه های مترقی اسلام، به انحراف کشیده شده و به گونه ای نادرست بر فراز منابر جار زده میشود. بدین ترتیب، مخاطب چنین واعظانی، گاه گرفتار جبرگرایی شده، و گاه با تفسیر نادرست از توسل، امام را به جای خدا قرار میدهد، و گاه برداشت نادرست او از شفاعت، توقعات غیرعقلانی را برایش برجسته میسازد؛ و در هر صورت، روح خمودی و عدم تلاش مادی و معنوی را در او میپروراند.
بدتر از آن، انحرافات صوری و محتوایی است که در مراسم عزاداری شهادت امام حسین (علیه السلام)، و در اثر تنزل واقعه فرهنگ ساز عاشورا به یک اسطوره ی محصور در فرهنگ زمانه، پدید آمده است. بازماندگان از راهِ مورد اشاره امام حسین (علیه السلام)، و حتی گاهی با نیت خیر، به تحریف واقعیت قیام حسینی پرداخته، و با سوء استفاده از احساسات و عواطف انسانها، این حقیقت پویا و بالنده اسلامی را به یک تراژدی دراماتیک تبدیل کرده اند، که گاهی حاصل آن برای برخی از عزاداران پس از ده شب عزاداری، قضا شدن نماز صبح آنها در این مدت است. اما در مقابل این هزینه، جمعی از ایشان به توفیق قمه زنی، علم کشی، زنجیرزنی، ریتم موجود در سینه زنی، نعره جانکاه در میان ذکر مصیبت، پای در میان آتش نهادن، و یا تعداد دیگهای غذا در فلان هیأت، دل خوش کرده اند. شهادت امام حسین (علیه السلام)، تنها موردی است که از سوی امامان پیش و پس از آن حضرت، در زمینه وفات یا شهادت معصومین، مورد توجه و تأکید قرار گرفته است؛ اما جای بسی تأسف است که از پتانسیل موجود در این مسأله غافل مانده، و پرداختن به فروعات ما را از اصول بازداشته است.
همین توجه به حاشیه سبب گردیده است تا فرهنگ عزاداری در میان شیعیان پررنگ شده، و آن را به تمام ائمه تسری داده و بتدریج این فرهنگ انحرافی شایع گردد که در روز رحلت یا شهادت هر یک از این بزرگان، تمام جامعه باید دست از فعالیت بکشد و تنها به سوگواری بپردازد. وضعیت یک جامعه شیعی متأثر از این فرهنگ را تصور کنید که تا کجا میتواند پیش رود: عزاداری از ابتدای محرم تا نهم ربیع الاول (هفتاد روز)؛ دهه اول و دوم فاطمیه (بیست روز)؛ دهه محسنیه؛ ایام شهادت یا رحلت سایر معصومین با تمام قرائات مختلف در زمینه روز رحلت یا شهادت ایشان (حدود پانزده روز)؛ گرامیداشت روز رحلت خدیجه (سلام الله علیها)؛ گرامیداشت روز رحلت ابوطالب؛ گرامی داشت روز رحلت زینب (سلام الله علیها)؛ گرامیداشت روز رحلت فاطمه معصومه (سلام الله علیها)؛ حتی روز عرفه و تمام ماه مبارک رمضان نیز که مختص عبادت خدا و توبه و انابه به درگاه الهی است، بدون ذکر مصیبت ائمه (علیهم السلام)، خصوصاً در لیالی قدر، اصلا به دل نمی نشیند. بالاتر و جالبتر از همه، آن است که حتی در ایام ولادت معصومین که طبیعتاً باید همراه با شادی و نشاط شیعیان باشد، باز مشاهده میکنیم که در مجالس مؤمنین، مصیبت آن امام معصوم بیان شده، و همگان سر در گریبان غم فرو میبرند. این همه در حالی است که ما در ذکر احوال ائمه معصوم خود، چنین توجه و تأکید شگفتی را درباره ایام شهادت یا ولادت معصومین نمی یابیم؛ و اگر برگزاری پررنگ مراسم برای این ایام از چنین اهمیتی برخوردار بود، می بایست کسی مانند امام حسن عسگری (علیه السلام) برای معصومین پیش از خود چنین رویه ای را در پیش می گرفت. در حالی که او به عنوان یکی از آخرین معصومین رهبر و پیشوای جامعه مسلمان و شیعی، چنین رفتار یا تأکیدی را نداشته است.
یکی از پیامدهای این رفتار بیگانه از روح احکام اسلامی، گرایش و تمایل به تعطیل نمودن چنین ایامی به بهانه گرامی داشت آن است. معمولا در این مورد، همسویی دولتها نیز نقش بسیار مؤثری دارد. گزارشهایی که از دولتهای متمایل به تشیع، همچون فاطمیون، آلبویه، و صفویه در تاریخ منعکس شده است، نشان میدهد که آنان در ترویج فرهنگ تعطیلی فعالیتهای اجتماعی به مناسبت چنین ایامی، بسیار کوشا بوده اند. متأسفانه در دهه های اخیر، این رویکرد در حوزه های علمیه، به عنوان مرجع و نماد دینگرایی جامعه نیز بشدت مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. اگر در گذشته علمای دینی تشیع بمناسبت ایام شهادت معصومین، در ابتدای روز و آغاز دروس علمی خود، چند دقیقه ای را به ذکر مصیبت و یا بیان فضایل ایشان اختصاص میدادند؛ امروزه به راحتی برنامه های درسی خود را در چنین ایامی تعطیل میکنند. این روند اکنون محافل رسمی حوزه های علمیه را به جایی سوق داده است که ایام درسی متداول طلاب در سطوح میانی و عالی حوزه، هیچگاه به یک سوم ایام سال نمیرسد. جای تأسف دارد که همین وضعیت در چند سال اخیر به نهادهای دولتی و رسمی جامعه ایران نیز سرایت کرده؛ تا جایی که حتی اصطلاح «بین التعطیلین» نه تنها برای کارمندان جامعه اسلامی، که حتی برای دانش آموزان ابتدایی نیز، اصطلاحی آشنا و شیرین است؛ زیرا باعث پیوستگی و طولانی شدن مدت تعطیلات رسمی برای آنان خواهد بود. بررسی آموزه های دینی اسلام، سیره معصومین و تاریخ مسلمانان، مغایرت چنین رویه ای را با روح حاکم بر قوانین اسلامی نشان میدهد. آیات قرآن و سخنان پیشوایان دینی ما، همواره خواهان تحرک، پویایی، فعالیت و کار و تلاش بی وقفه انسان برای تعالی جامعه بوده است. در سوره جمعه، خداوند از مؤمنین میخواهد که در این روز، در مدت برپایی نماز جمعه، از فعالیت اقتصادی دست بردارند، و ساعتی را در این روز به ذکر خدا اختصاص دهند؛ اما هیچگاه به توقف فعالیتهای اجتماعی و اقتصادی جامعه اشاره نمیکند.
یکی دیگر از جلوه های توقف انحرافی در «امام» و بی اعتنایی به مقصدی که او رهنمون میشود، برپایی حرم های پرشکوه مادی بر فراز مضاجع شریف معصومین است. عجیب است که هرچه در آیات و روایات شیعه، روحیه توجه به زخارف دنیوی و خصوصاً طلا و نقره، نکوهش شده است، بیش از آن، برخی شیعیان برای شکوه مادی حرم امامان کوشیده اند، و چنین می پندارند که با گنبد طلا، ضریح نقره و ایوان آئینه، میتوانند بر عظمت و شکوه مقام امام بیفزایند؛ غافل از آنکه روح آموزه های مورد توجه آن امام با چنین فرهنگی بیگانه بوده و از آن بیزار است. در این زمینه نیز، همراهی حاکمان دولتهای متمایل به تشیع، بسیار تأثیرگذار بوده است. نخستین گنبدهای فیروزه ای را شاهان آل بویه در عتبات عالیات برافراشتند. شاهان صفوی نیز در طلاکاری گنبدها و آینه کاری ایوانهای حرم اهلبیت، عزمی راسخ داشته اند. و کم نیست گزارشهای تاریخی که به آسانی این مدعا را ثابت میکند. حال آنکه اسلام همواره به سادگی سفارش کرده است. تصور کنید که یک غیرمسلمان با تأثیرپذیری از آموزه های اسلامی که از خود این امامان به دست او رسیده، بخواهد مسلمان شود و برای این منظور به حرم امام علی بن موسی الرضا (علیهما آلاف التحیه و الثنا) مشرف شود؛ او چگونه میتواند این تناقض میان آموزه های دینی و ظواهر مورد توجه جامعه مسلمان را حل کند. البته درست است که حرم ائمه باید مورد توجه و احترام و اقبال جامعه اسلامی باشد، اما این مسأله منافاتی با سادگی ظاهری حرم ایشان ندارد، نقصی هم بر معنویت حاکم بر این اماکن وارد نخواهد کرد، و چه بسا موجب افزایش آن شود. خواننده گرامی آیا تا کنون با خود اندیشیده است که چرا باید یک عمل سنتی مانند «طبل و نقاره» که برگرفته از رویکرد حاکم بر کاخ شاهان و سلاطین است، باید بعنوان یک عمل مقدس در حرم امام رضا (علیه السلام)، و اخیرا در حرم فاطمه معصومه (سلام الله علیها) اجرا شود؛ و صدا و سیما در مصاحبه با پیرمردی که مثلا پنجاه سال است که این عمل را البته با خلوص نیت در آنجا اجرا کرده ، او را برای نمادسازی به جامعه معرفی میکند. این حقیر، در ایام نوجوانی که توفیق زیارت برخی مضاجع شریف اهلبیت (علیهم السلام) را در نیمه های شب داشته ام، خود بارها شاهد بوده ام که در کنار دیوارهای تزیین شده و دربهای گران قیمت این اماکن، و در سرمای شبهای برفی زمستان، فقرایی در نهایت بیچارگی، خوابیده بودند. و نه تنها من، که هیچکس نمی توانست تفاوت میان این دو صحنه متناقض را حل کند.
در مظلومیت «امام» همین بس که روح او شاهد و ناظر این گونه از انحرافات روشن در زمینه آموزه هایی است که خود مروج آن بوده است، اما اکنون پیروان او، در حضور او، آرزوهای مادی خود را به نام او ترویج میکنند. با این وصف، عجیب نخواهد بود اگر در برخی روایات منقول از همین بزرگان دین میخوانیم که با آمدن آخرین حجت الهی، چنین مساجد و اماکنی ویران خواهد شد؛ زیرا با روح حاکم بر آموزه های دینی مغایر بوده، و بعنوان «مانعی» در برابر «مقصد» مورد اشاره «امام»، موجب «توقف» پیروان، و تعطیلی «رهروی» و «فرهنگ پیروی» میگردد.
و آخر دعوانا أن الحمد لله رب العالمین
.: Weblog Themes By Pichak :.